-
شعرانه-عاشقانه:عشق در مراجعه است
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1391 20:38
شعرانه ی اول من، میز قهوه خانه و چایی که مدتی است / هی فکر میکنم به شمایی که مدتی است یک لنگه کفش مانده به جا از من و تویی/ ... در جستجوی سیندرلایی که مدتی است با هر صدای قلب تو تکرار میشود/ ها گوش کن به اپرایی که مدتی است هر روز سرفه میکنم اندوه شعر را/ آلوده است بی تو هوایی که مدتی است دیگر کلافه میشوم و دست میکشم/...
-
روزنگار: ماه صیام
سهشنبه 3 مردادماه سال 1391 17:15
آیا توی کتابخانه ی من و تو کتاب تهوع سارتر یا مجله ی رنگ رو رفته ی مانیفست کمونیست یا نمیدانم هر کتاب و داستان ممنوع الچاپ، بیخ هم ردیف شده؟ یا هر چقدر هم که دین و ایمان و چهارده معصوم حالی مان باشد باز هم نمیتوانیم یک لحظه از گرمی آغوش دوست پسر/دخترمان صرفنظر کنیم؟ آیا از وقتی دانشگاه رفتیم و متدهای روشنفکری را ترم...
-
روزنگار: ربنا قلوبنا...
یکشنبه 1 مردادماه سال 1391 18:59
باز آ که در فراق تو چشم امیدوار چون گوشِ روزه دار بر الله اکبر است ................................. ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران
-
افیون، رمانس و رویاهای ته نشین( ادامه)
جمعه 30 تیرماه سال 1391 03:13
صدای خفیف بگو مگوی زن و شوهری که با نزدیک شدنشان به زیر بالکن ما دعوایشان هم بالا میگرفت بدترین عذابی بود که میتوانست نازل شود. مرد با لحنی ملتمسانه تمام تلاشش را میکرد را تا بدون آبروریزی جیغ و داد زن را فیصله دهد. دلگیر و شاکی از اینکه چنین حال خوبی را پریشان کرده اند با بی تفاوتی منتظر اتمام غائله بودم که یک هو...
-
اما تو باور نکن
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1391 02:35
خوب هر آدمی میتواند دوست داشتنی باشد و هر آدمی به هرحال میتواند با هر دوره از زندگی اش دوستی هایی را رقم بزند. هر کسی میتواند به هر نحوی که شده بالاخره شبکه ای از اعصاب را در ذهنمان برای خودش اشغال کند و یا نیم صفحه ای از دفتر خاطرمان را به خودش اختصاص دهد. کم نیستند کسانی که به هر نحو هم که باشد جایی از زندگی مان را...
-
افیون، رمانس و رویاهای ته نشین
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1391 12:52
گوشهی روشن مانیتور ساعت از دو شب هم گذشته بود و سردرد مطبوعی بعد از کشیدن "سیگاری" از بالای سرم شروع شده و جلوی پیشانی ام با یک گره بزرگ به هم میپیچید. نور لامپ برایم به قدر نور خورشید صلات ظهر تابستان اذیت کننده بود و به دقیقه نکشید که کاسه چشمانم کم کم پف کرد و هر لحظه احتمال داشت توپی متورم آن یکی پس از...
-
بوس
دوشنبه 19 تیرماه سال 1391 16:17
با حوصله کیف و چمدانم را بست انگار که دست و پای جانم را بست گفتم که بگویم چقدر دوس. . . ولی با بوسه ی محکمی دهانم را بست ----------------------------------------------------- تا عشق دوید از دهانم بیرون نام تو کشید از دهانم بیرون گفتم که به تو حرف دلم را بزنم یک بوسه پرید از دهانم بیرون...
-
وحی در طبقه هفتم
شنبه 17 تیرماه سال 1391 11:49
صبح شده و جمعه است. آفتاب رنگ رو پریده سینه خیز تا نیمه ها به زور بالا آمده و کنار تراس، من گیج خواب و یک نخ سیگار ناشتا و پاهایی که روی کفِ یخِ سرامیکی تیر میکش ن د. کمی آنطرف تر، چند طبقه پایینتر زنی تقریبا میانسال با بدنی گوشتی از لبه ی بالکن تا کمر دولا شده و برای مردی تکیده که لابد شوهرش است و صدای کشیده شدن کفش...
-
آن دست های تو
جمعه 16 تیرماه سال 1391 15:21
در مسیر تندباد احساسات فروخورده ی یک عمر پریدن به اعتبار بی اعتماد بالهای کاغذین امید غوطه در دریای طوفان زده ی عشق با تکیه بر تخته پاره پوسیده ی رویا هزاران فال بر محال زدن و رفتن در بیابان خشک آفتاب هزاران خار ایستاده بر پاهای لنگان آرزو و به هر حال دویدن و هزاران پریدن و سرانجام رسیدن با همه حیرت عقل در توانایی اشک...
-
برای سرریزی نیمه های خالی
شنبه 10 تیرماه سال 1391 11:31
اندی دوفرین( تیم رابینز) محکومیِ حبس ابد، با وجود روابط مناسبی که با مسولین زندان شاوشانگ دارد، با سرپیچی از قوانین سخت گیرانه ی این زتدان ، صفحه ای از یک خواننده محبوب سمفونیک را از طریق بلندگوهای حیاط برای تمام زندانی ها پخش میکند. این کار او حرکتی متخلفانه و حتی ساختارشکنانه تلقی شده و متعاقب آن به مدت دو هفته در...
-
تقدیم به چپ دست مهربان
سهشنبه 6 تیرماه سال 1391 13:54
سالهای آزگار از فردای چیدن ان چند توت قرمز از کوچه بالای مدرسه، دلم لکه دار پررنگ دردی است آماج تیرهای خون چکان مغول های دلتنگی است گرفتاردر برجک منزوی تنهایی در اقصی نقاط مرزی چند هزار فرسنگی است. دوا و درمان این انقباض نفس گیر جانکاه قلبی این بی تابی افسرده ی عصر بی رحم جمعه های ابری این موذیانه یاس های شکفته در پشت...