1.
غرولند این مسافر
غرولند آن مسافر
قر و اطوار عروسکان عابر
غم نان، غم گرانی
غم آلودگی هوا و حال و روز کشور
همه را
-به جز غم تو-
همه را جواب کردم
تو نبودی و مسافر کش پیر، خندید
که کرایه را دوباره
دو نفر حساب کردم.
2.
سوتی نده، تپق نزن، اینقدر بد نشو/ اینقدر ضد حال زدن را بلد نشو
شب ها به خواب من میایی سلام کن/ دست و تنی تکان بده مثل جسد نشو
با کودکان گریه ی من بیشتر بخند/ از خنده های زورکی ام زود رد نشو
یعنی که جمله جمله با رویای من بمان/ یعنی فدای زندگی مستند نشو
مهتاب لخت من به تنت کن لباس ابر/ در چشمهای هیچ حریصی رصد نشو
خواهش نمیکنم نشوی عاشق کسی/ اما تو لطف کن و اگر میشود نشو
پ.ن: بزرگ که شدی یادت میرود... چقدر حرف بیخودی است. یکبار فقط یکبار هم که گفته باشی دوستت دارم یک عمر در خواب هذیان عشق میگویی.
شعرانه ی اول:
خیره است چشم خانه به چشمان مات من/خالی است بی صدا و سکوت ات حیات من
دل می کنم به خاطر تو از دیار خویش/ ای خاطرت عزیزتر از خاطرات من
آیات سجده دار خدا چشم های توست/ ای سوره ی مغازله ای سور و سات من
حق السکوت میطلبند از لبان تو/ چشمان لاابالی و لب های لات من
شاعر شدن بهانه ی تلمیح کهنه ایست/ تا حافظ تو باشم، شاخه نبات من
شکر خدا دفتر من بی غزل نماند/ شد عشق نیز منکری از منکرات من
شعرانه ی دوم:
این روسری آشفته ی یک موی بلند است/ آشفتگی موی تو دیوانه کننده است
بالقوه سپید است زن، اما زن این شعر/ موزون و مخیل شده و قافیه مند است
در فوج مدل های مدرنیته هنوز او/ ابروی کمان دارد و گیسوش کمند است
دل غرق نگاهیست که ما بین دو پلکش/ یک قهوه ای سوخته ی خیره کننده است
با اخم به تشخیص پزشکان سرطان زاست/ خندیدن او عامل بیماری قند است
تصویر دلش با کمک چشم مسلح/ انگار که سنگی ته شیئی شکننده است
شاید به صنوبر نرسد قامتش اما/ نسبت به میانگین همین دوره بلند است
ماه است و بعید است که خورشید نداند/ میزان حضور و حذرش چند به چند است
پ.ن: شعرانه ی اول از مهدی سیار و دومی از صالح دروند است .
شعرانه ی اول
من، میز قهوه خانه و چایی که مدتی است / هی فکر میکنم به شمایی که مدتی است
یک لنگه کفش مانده به جا از من و تویی/ ... در جستجوی سیندرلایی که مدتی است
با هر صدای قلب تو تکرار میشود/ ها گوش کن به اپرایی که مدتی است
هر روز سرفه میکنم اندوه شعر را/ آلوده است بی تو هوایی که مدتی است
دیگر کلافه میشوم و دست میکشم/ از این ردیف و قافیه هایی که مدتی است
کاغذ مچاله میشود و داد میزنم/ ... آقا چه شد سفارش چایی که مدتی است
شعرانه ی دوم
کفش چرمی- چتر-فروردین- خیایان شلوغ/ یک شب بارانی غمگین خیابان شلوغ
میرود تنهای تنها باز هم میبینمش/ باز هم رد میشود از این خیابان شلوغ
اشک و باران با هم از از روی نگاهش میچکد/ او سرش را میبرد پایین... خیابان شلوغ
عابران مانند باران در زمین گم میشوند/ او فقط میماند و چندین خیابان شلوغ
او فقط میماند و دنیایی از دلواپسی/ با غمی بر شانه اش سنگین... خیابان شلوغ
ناودان ها، چشمک خط دار ماشین های مست/ خط کشی، باران سنگین، خیابان شلوغ
کفش چرمی روبه روی کفش چرمی ایستاد/ لحظه ای پهلوی من بنشین خیابان خلوت است
پ.ن : از زنده یاد دوست داشتنی، نجمه زارع
با حوصله کیف و چمدانم را بست
انگار که دست و پای جانم را بست
گفتم که بگویم چقدر دوس. . . ولی
با بوسه ی محکمی دهانم را بست
-----------------------------------------------------
تا عشق دوید از دهانم بیرون
نام تو کشید از دهانم بیرون
گفتم که به تو حرف دلم را بزنم
یک بوسه پرید از دهانم بیرون
--------------------------------------------------
مصراع نخست ، من تو را می بوسم
در مصرع بعد هم تو را می بوسم
ایراد ندارد ! به کسی چه ؟ اصلن
شعر خودم است ، من تو را می بوسمپ .ن 1: اشعار از جلیل صفربیگی
پ .ن2: بوس از آن تک کلمه هاست که حتی حالت تلفظ کلمه هم به عمل معطوف است.
در مسیر تندباد احساسات فروخورده ی یک عمر پریدن به اعتبار بی اعتماد بالهای کاغذین امید
غوطه در دریای طوفان زده ی عشق با تکیه بر تخته پاره پوسیده ی رویا
هزاران فال بر محال زدن و رفتن در بیابان خشک آفتاب هزاران خار
ایستاده بر پاهای لنگان آرزو
و به هر حال دویدن
و هزاران پریدن
و سرانجام رسیدن
با همه حیرت عقل در توانایی اشک
همه دلبستگی ها از آن اولین روبوسی مردد انگشتان ما شکفت.
پ.ن: از یکی از دوستان .