در مسیر تندباد احساسات فروخورده ی یک عمر پریدن به اعتبار بی اعتماد بالهای کاغذین امید
غوطه در دریای طوفان زده ی عشق با تکیه بر تخته پاره پوسیده ی رویا
هزاران فال بر محال زدن و رفتن در بیابان خشک آفتاب هزاران خار
ایستاده بر پاهای لنگان آرزو
و به هر حال دویدن
و هزاران پریدن
و سرانجام رسیدن
با همه حیرت عقل در توانایی اشک
همه دلبستگی ها از آن اولین روبوسی مردد انگشتان ما شکفت.
پ.ن: از یکی از دوستان .
چقدر قشنگ با کلمات بازی کرده بود....چه نثر روان و زیبایی ...
خیلی وقت بود از ی همچین متنی خوشم نیومده بود... میدونی؟
متنا و شعرایی که میخوان بیخودی پیچیده شن یا ی حرفی رو با هزار خم و راست کردن تو چند جمله جا بدن، با من سازگار نیستن...
ولی این فرق می کرد.. انگاری تقریبن 6، 7 سال رو جا داده بود تو این کلمه ها..