-
قصه های خیابانی 1
دوشنبه 10 مهرماه سال 1391 01:07
زنی مسن که زیر چادرش روی زمین کشیده شده است و به اندازه ی نیم وجب خاکی است همراه دختری جوان و خوشپوش روبروی ویترین پر زرق و برق گوشی فروشی ایستاده اند. زن: اینا چی ان آخه. نه گوشی ان نه کامپیوتر. یه چیز خوب فعلا بگیر دم دستت باشه داری میری یه شهر دیگه آنتن بده راحت با هم حرف بزنیم. مثلا اون سفید بالایی رو ببین......
-
روزنگار: شکم گنده ی جوگیر
شنبه 8 مهرماه سال 1391 23:53
با اینکه فاصله ی چندانی با بیگ بنگ ندارم، ولی بالاخره امروز دلو زدم به استخر و تمرینات شنا رو از سر گرفتم. وقتی زمان گیری کردم و یک دور کامل از همه عقب موندم به این نتیجه رسیدم واقعا این مدت پشت میز نشینی و سرگرمی های جور واجور از من یک چاقالوی شکم گنده مهیا کرده که جلوی اندام تیغه ای هم تیمی هام روم نمیشد از آب بیرون...
-
سکانس:اعوجاج
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391 03:58
تصویر روبرویم از خودم خسته تر است. شاید هم از من خسته است. آخر حافظه ی این آینه پر است از تمام روزهای دمدمی من. روزهایی بوده که من قدم نمیرسید خودم را ببینیم و روی نوک انگشتان قرص صورتم را توی مقنعه ی مدرسه جا میدادم. روزهای اول دانشگاه هم همین آینه پیشنهاد اغواکننده ی موچین را به من داد. میدانم از من دلگیر است آخر...
-
زووم هفته: Down US
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1391 23:57
پ.ن: تفریحات سالم جمعی از معترضین...
-
جراید: رد اسکاچ/ زهره شعبانی
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1391 23:30
دم عید است. خواهرِ باردارم اسبابکشی دارد. کارگرِ خانه گیر نمیآید. قرار میشود که من بروم خانهی جدید و آنجا را تمیز کنم و بقیه در چیدنِ وسایل کمک کنند. با یک سفیدکنندهی چهار لیتری و اسکاچ و بقیهی وسایل سابیدنی به خانه میرسم . کهنهترین لباسهایم رامیپوشم و با سفیدکننده به جان دیوارها میافتم. از اتاق خواب شروع...
-
سکانس: ریحانه
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1391 02:28
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 دل توی دلش نبود. منتظر بود متروی مسیر شهید کلاهدوز سر برسد. ناچار بود مسیری را انتخاب کند که با هیچ فک و فامیل و دوست و آشنا و همکار و هم محله ای روبرو نشود. کیف برزنتی زهوار در رفته اش نسبتا پر بود و از سنگینی اش متنفر بود.کل حجم کیف را بین...
-
زووم هفته: فیس بوق ق ق
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 17:58
پیش نوشت: نماینده مجلس، مرتضا آقا تهرانی چند روز پیش درفشانی کردند و گفتند: «من عضو فیسبوک نیستم، اما معتقدم این مساله نیز باید بومی شود و به گونهیی نباشد که نوامیس ما دست دیگران قرار گیرد.» پ.ن 1: دست محمد جان جعفری نژاد درد نکنه... صاحب این اثر و اثر قبلی هما ارکانی میباشد.
-
جراید: نمیکت/ بهاره مهرجویی
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 01:12
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 ساعات ابتدایی صبح است. هوا کمی خنک شده. از آن آفتابهای اواخر شهریور که نمیشود روی آن حساب کرد؛ میآید و کلافهات میکند و ممکن است با اندک ابری برود پشت آن پنهان شود. اگرچه هنوز بادها شروع به آمدن نکردهاند . پیرمرد با لباس یکدست سفید میآید و...
-
زووم هفته: ویر خوشگلی
جمعه 17 شهریورماه سال 1391 00:29
بعدا نوشت1: برای یک کار غیر ضروری ولی اجباری دارم میرم کاشان. برای چند روز نیستم. از چپ دست عزیز میخوام طراحی کنن. خوشحال باشن و از گلهاشون مراقبت کنن. از مرجان بزرگوار میخوام البته اگر اینجارو خوند طراحی کنن و عکس بذارن و متن بنویسن . ونوس جان شما هم قول بده کم تر قهر کنی دعوا نکنید صفا و صمیمیت رو رعایت کنید. بعدا...
-
جراید: چشمک/ شهاب الدین طباطبایی
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1391 10:52
آن شب هم نتوانسته بود جلوی خودش را بگیرد، نه اینکه نخواسته باشد، نتوانسته بود. از وقتی یادش میآمد، توی محل، توی دفتر، بین راه دفتر و خانه، پیاده یا با ماشین فرقی نمیکرد، چادری و مقنعهای و بزک دوزک کرده هم برایش مهم نبود، هر دختری را که میدید برایش با چشمهایش ادا درمی آورد. یکبار حتی توی تاریکی، توی یک کوچه تنگ...
-
آن روی زندگی: مکاشفه
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1391 15:39
دیشب خوشبختی و من به نزدیک ترین فاصله ی مدار زندگی مشترکمان رسیدیم. بوی نم خاک که روی میزم نشست با بی رحمی طمانینه داری که مختص شب های من است پای فکر و خیالاتم را از بیخ گرفتم و کشان کشان گوشه اتاق چهارمیخش کردم و بی تفاوت به جیغ و دادی که به راه انداخته بود در خونسردی محض از کنار خواب همه گذشتم و زیر سماور را روشن...
-
زووم هفته: همه ی اهل وفا
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1391 00:22
پ.ن: ضیافت شام همسر رئیس جمهور به بانوان اول ممالک خارجی. چند دقیقه ای میشود به تک تک چهره ها زووم کرد.
-
سکانس: بالا و پایین عشق
جمعه 10 شهریورماه سال 1391 12:42
همین که سوار شد صدای ضبط را ته کم کرد و با یک جواب سلام خشک و خالی صورتش را برگرداند سمت شیشه و با وجود اینکه مشخص بود روی تمام حرکاتش از قبل فکر کرده ولی به خیال خودش داشت گوش مالی حسابی میداد و گفت : گفته باشم من نیومدم که بریم فرحزاد خوش گذرونی. فکر نکن من از اونایی ام که تازه یکی نمره ی تلفن کف دستشون گذاشته...
-
شعرانه- عاشقانه: در آرزوی آلزایمر
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1391 22:26
1. غرولند این مسافر غرولند آن مسافر قر و اطوار عروسکان عابر غم نان، غم گرانی غم آلودگی هوا و حال و روز کشور همه را -به جز غم تو- همه را جواب کردم تو نبودی و مسافر کش پیر، خندید که کرایه را دوباره دو نفر حساب کردم. 2. سوتی نده، تپق نزن، اینقدر بد نشو/ اینقدر ضد حال زدن را بلد نشو شب ها به خواب من میایی سلام کن/ دست و...
-
هرهر: تو روحت!
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1391 01:13
محمد رضا باهنر که معرف حضور هر پیشکسوت ریش سفید سیاست پیشه ای است چندی پیش گفت: احمدی نژاد چون به مشایی اعتقاد دارد از نفرین او میترسد. این را که خواندم روی میز شرکت پق زدم زیر خنده و بر همگان از جمله معاون عبوس عیان شد که آن قیافه ی جدی که تا چند لحظه پیش وانمود میکرد به کارهای شرکت رسیدگی میکند طبق معمول سر در کار...
-
تاکسی پست: دربی
جمعه 3 شهریورماه سال 1391 03:19
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA پشت چراغ قرمزی که ثانیه شمار معکوس اش به نظر میرسد با دهن کجی میخواهد حرص مرا در بیاورد و ساعت روی داشبوردی که راس هفت را نشان میدهد. راننده آینه بغلی اش را تنظیم میکند و از صدای سرحال گوینده یی که از پنجره تاکسی بغلی به گوش میرسد ترغیب میشود موج رادیو را عوض کند. بعد از...
-
زووم هفته: خوب ها
پنجشنبه 2 شهریورماه سال 1391 01:26
1. 2. 3. پ.ن1: عکس اول بدون شرح. پ.ن2: عکس دوم متعلق به بازیگر هندی پریتی زینتا است که تمام رویاهای نوجوانی ام را در تملک خود گرفته بود. همان روزهای اول زلزله پیام تسلیت توییت کرد و من به دلیل این تلاقی در به در دنبال فیلم های هندی بایگانی شده ی پدرم هستم. پ.ن3 : همه ی مشاجرات به سبک ایرانی هیچ گاه به نتیجه نمیرسد...
-
روزنگار: کمکم کن
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 18:40
تمام بچه های وبلاگی قصد دارند به طور خودجوش برای کمک به زلزله زدگان اقدام به جمع آوری وجوه نقدی و تهیه اقلام مورد نیاز و رساندن آنها به دست مصیبت زدگان آذربایجان کنند. میتوانید برای اطلاع از نحوه ی اهدای این کمک ها به وبلاگ چپ دست مراجعه کنید.
-
آخر چرا: اینجا کجاست؟
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 01:47
1-میخواهم این روزها را تا جایی که امکان دارد ثبت کنم. احساس میکنم هرچقدر هم که بنویسی و مخابره کنی و عکس بگیری باز نمیتوان حس موجود بین مردم اینجا را برای کسی که کیلومترها از این منطقه دور است بی کم و کاست انتقال داد. این را از آن جهت میگیویم که دقیقا همین تفاوت بین من و آنهایی که کس و کارشان را زیر آوار خانه های خشتی...
-
روزنگار:چند کیلومتر تا مرگ
یکشنبه 22 مردادماه سال 1391 02:27
1- زلزله آمد و بعد از مدتها ترسیدم. این شاید برای خواننده یک جمله ی خبری-حادثه ای باشد ولی برای من در تمام آن چند ثانیه تصویر اینکه زیر آوار بمانیم وحشتی بی حد و حساب را همراهم کرده بود. در همان فاصله یی که پله ها را پا لخت به سمت بیرون دویدم از دردی که از اصابت بتن و آجر روی سرم تجسم میکردم عصبی شده بودم. به محض...
-
شعرانه-عاشقانه:سجده به چشم های تو
شنبه 21 مردادماه سال 1391 11:06
شعرانه ی اول: خیره است چشم خانه به چشمان مات من/ خالی است بی صدا و سکوت ات حیات من دل می کنم به خاطر تو از دیار خویش/ ای خاطرت عزیزتر از خاطرات من آیات سجده دار خدا چشم های توست/ ای سوره ی مغازله ای سور و سات من حق السکوت میطلبند از لبان تو/ چشمان لاابالی و لب های لات من شاعر شدن بهانه ی تلمیح کهنه ایست/ تا حافظ تو...
-
هرهر:تو دیگه چی میگی؟
جمعه 20 مردادماه سال 1391 02:10
آیا تا به حال کلمه ی "بنین" به گوشتان خورده است؟ به نظرتان این کلمه مربط به چه چیزی میتواند باشد؟ نوع خاصی از گیاهان خود رو است؟ نام یکی از مدال آوران المپیک؟ کلمه ای در قرآن؟ احتمالا شما هم مثل من در اشتباهید!! "بنین" نام یکی از کشورهایی است که در اجلاس سران تهران برای حل مشکل سوریه شرکت کرده است....
-
زووم هفته: نوستالژیا
جمعه 20 مردادماه سال 1391 01:11
پ.ن: آقا اجازه جواب میدم. زود تند سریع جواب میدم
-
جراید:پریسا و دایی اش/ سید علی میرفتاح
پنجشنبه 19 مردادماه سال 1391 14:51
هر کدام از ما به به درختی میمانیم که رهگذران اگر سرحال باشند دقیقه ای زیر سایه مان می ایستند و نفس تازه میکنند و اگر سر ذوق باشند با چاقویی چیزی نقشی به یادگار بر روی روحمان حک میکنند. یکی قلب تیر خورده میکشد یکی تاریخ میزند و اسم خودش و رفقایش را میخراشد یکی هم برای ثبت در تاریخ خط و نشانی میکشد... ما نیز برای دیگران...
-
آن روی زندگی: وقتی که غرور به سراغت میآید
چهارشنبه 18 مردادماه سال 1391 10:16
پ.ن1: چهار طلا، دو نقره و یک برنز این بچه ها باعث شد تا همین الان پرافتخارترین ادوار را المپیک را تجربه کنیم و مطمئنا عبد ولی هم یکی از همین افتخارآفرینان است. پ.ن2: پست قبلی به دلیل فضای نارحت کننده اش حذف شد و از ونوس عزیز شرمنده ام.
-
آن روی زندگی : همیشه پای یک زن در میان است
جمعه 13 مردادماه سال 1391 15:05
از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان چند روزی است این خانوم عشق اول و آخر من شده است، حسابی دلباخنه ی استیل شنای پروانه اش شده ام... این احساس مخفیانه را از زیاد شدن عدد تماس های بی پاسخ گوشی ام فهمیدم:دی پ.ن: به عوض پست پایین
-
صلابه:جایی برای بزدل ها نیست.
جمعه 13 مردادماه سال 1391 14:59
1. طبق قولی که داده بودم هر طور که بود باید آن شب قبل افطار خانه میرسیدم. بعد از چند روز اول ماه رمضان که نشده بود دور یک سفره افطار کنیم دیگر بهانه ای برای کار زیاد و ترافیک و نبود تاکسی نداشتم. اذان که شد دم کوچه بودم و خیالم راحت شد. همین که قفل در را باز کردم زردی مایل به طلایی پیاله های شعله زرد روی سفره مثل لامپ...
-
آن روی زندگی: شادی از نو
دوشنبه 9 مردادماه سال 1391 16:10
پ.ن1: این خوشتیپ یه نابغه اس... پ.ن2: باختی ولی پاک دل مارو بردی.
-
آن روی زندگی: المپیک
یکشنبه 8 مردادماه سال 1391 02:17
پ.ن1: اولین بار در تاریخ المپیک است که همه کشورها با ورزشکار زن شرکت کرده اند پ.ن2: هیچ گاه یک زن ایرانی به اندازه ی الهه احمدی به کسب مدال نزدیک نشده بود. ایشان در رشته ی تیراندازی مقام ششم کسب کردند.
-
صلابه:زنهار از این بیابان
شنبه 7 مردادماه سال 1391 02:44
بعد از غافلگیر شدنم توسط مطلبی که دوست استادم بابک اسحاقی به عنوان لینک آخرین پست اش در وبلاگ جوگیریات گذاشته بود با خودم فکر کردم که چرا همیشه باید جمعه ها دسیسه ای برای خراب کردن حال خواب آلود روزمان در آستین داشته باشد اگرچه شاید جواب این سوال به درازای خسته ی خمیازه دار تمام فیلسوفان ایران از دکتر مردیها تا خیام و...