حواسم نیست
حواسم نیست

حواسم نیست

بدون برچسب: در نکاح نظام

... نَره نمیتونه از پس زن و بچه اش بربیاد. اهل و عیال گرده ی مرد میشکونه. نه فقط نون شبشون! زنی که دستشو داد به یه مرد یعنی دار و ندارشوگذاشته کف دست شوهرش. این کم چیزی نیست باید مرد باشی تا طاقت بیاری و این طاقتو اونجا یاد میگیری...

.

.

.

خیلی خوب بود اگر قانونی وجود داشت و یا جمله ای بود که همیشه دلگرم کننده بود و در همه ی شرایط میتوانستیم به  حتمی بودنش هیچ شکی نکنیم. خیلی خوب بود یک آدم معمولی بودیم و یا حتی یک مذهبی قاطع  و کتابمان یکی بود و مرجع استفتاء و استنباطمان یکی. چقدر عالی بود مطیع کسی بودیم و حرفش حرف ما. منظورم این است که آنچه رنج ما انسانها را تشدید میکند ندانستن است. ندانستن چرایی اتفاقاتی که برخلاف میلمان رخ میدهد. در یک کلام عدم قطعیت. عدم قطعیت این روزهای زندگی سرسام آور است. وقتی که به کلیت گذشته ریزتر نگاه کنیم خواه ناخواه درخواهیم یافت برای خیلی از مقولات چنان پافشاری کرده ایم که اصلا لازم نبوده است. تصور کنید این ادراک و فهم در مورد بنیانی ترین مفاهیم زندگی یک آدم به تدریج چه تبعاتی در سست شدن اعتقادات و بی اعتمادی او میتواند داشته باشد. مطمئنا همگی چشیده ایم مزه ی همدلی و باهم بودن را و یا به این بیت معتقدیم " تو نیکی کن و در دجله انداز ..." و یا به تجربه آموخته ایم که عشق،  معرکه است و یا شاید روی در و  دیوار و کتاب خوانده ایم "الخیر فی ما وقع" اما تمام این اعتقادات و سوابق به تدریج در کنار امثال نقض خود کمرنگ و کمرنگ تر میشوند. شاید این روزها تنهایی پای کامپیوتر و با وجود این همه کلاس و مشغله کمتر آزار دهنده باشد چراکه دردسرش هم کمتر است و یا نیکی کردن و نیک سرشت بودن همیشه با دست و دلبازی بدرقه نمیشود و یا عاشقی به دردهای بی حاصل بیانجامد. چندبار پشت ویترین های پرزرق و برق به هرچه انشای علم بهتر است یا ثروت بد و بیراه گفته ایم و یا چندبار مصمم شده ایم خودمان برای کسی به آب و آتش نزنیم. این همان نسبی شدن حقایقی است که روزگاری مسلم و مقدس بوده است. واقعیت این است که به کار دنیا نمیتوان خوشبین بود زیرا حسن نیت خود را کمتر به اثبات رسانده است پس باید به یک ذهن منطقی حق بدهیم خوشبین نباشد.  این یک حرف مایوس کننده نیست. فقط الزام آور است. الزام به اینکه بالاخره پشت هر بدی، تلخی و  سختی بالاخره خوبی خواهد آمد. خوشی خواهد آمد هرچند اگر خیلی دیر به دیر و کوتاه گذر. به نظر میرسد این دنیا از هیچ قانونی تبعیت نمیکند و دقیقا همین بگیر و نگیر داشتن قوانین این دنیا تشکیک را به همراه دارد. این شک به اشتباه همیشه به سوژه منتسب شده است و اینچنین چرخه از نو چرخیده است. یعنی اگر از نیکی خیر ندیده ایم طرف مقابل را ناشایست پنداشته ایم و یا اگر عشق را تا مرحله ی کافی شاپ و خیابان گردی تنزل داده ایم با خود فکر کرده ایم حتما مورد بهتری خواهد بود با تمام برازندگی هایش. یا حتی اگر از این دنیا نصیبی نبرده ایم به هوای بهشت منتظریم. در حالی که  چرخ این دنیا کمتر برای آسیاب ما انسانها خواهد چرخید و این تنها قانون مسلم هستی است. هیچ چیز آنطور که هست به نظر نمیاید و هیچ جمله ای و روشی تا ابد قابل تکیه نیست. هر ذهنیت و اعتقادی روزی در انتهای یک عصب به بن بست میخورد و تا ابد همان جا لخته میشود فارغ از اینکه روزی چقدر صحت داشته است.  خوشبخت بودن به همان اندازه بی مفهوم است که بدبخت بودن. هیچ خوبی به همان اندازه خوب نیست و هیچ بدی هم و این ابتدای تنهایی است. تنهایی با تمام گستردگی معنای آن از ازل تا به حال. نه فقط تنهایی صرف، نوعی احساس رها شدگی، به حال خود رها شدگی که فاقد هرگونه اعتقاد ریشه داری است. 

پدرم داشت ادامه میداد:

بالا بری پایین بیای باز بیشتر از قسمت نصیبت نمیشه... اینم قسمت تو بوده، کسی چه میدونه شاید واقعا همین به صلاحت باشه اینو وقتی فانوسقه به کمرت ببندی میفهمی... 

نظرات 5 + ارسال نظر
ونوس شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:57 ب.ظ

(به نظر میرسد این دنیا از هیچ قانونی تبعیت نمیکند و دقیقا همین بگیر و نگیر داشتن قوانین این دنیا تشکیک را به همراه دارد)
چقدر این حرف های شما تو این روزها لازم بود....
دقیقا همینه!

ونوس یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:40 ق.ظ

اخ!
من این عکسه رو اون موقع که اومدم ندیدم....
وای!!اقا رضا قراره بری سربازی؟
چرا این روزها همه دارن میرن سربازی!!

آره دیگه قراره بریم مرد بشیم مبرگردیم، اینو آغامون گفته
دلم واسه شما یکی وافعا تنگ میشه

ونوس دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:53 ب.ظ

ای وای!!
دارم مجسم میکنم اون پسر تو خوابمو با کله ی کچل!!
یکم سخته!....ای وای....
پس بنده باید دوباره طرح از اول خوانی وبلاگ شمارو راه بندازم تا برگردی....
چقدر دلم تنگ میشه منم...
:))))

مرجان دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:40 ب.ظ http://zaniroshan.blogfa.com/


مراقب رضا کوچولوی ما باش!... خدا به همراهت رضا...

الیاس سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 02:00 ب.ظ http://bbbbbaaaaaddddd.blogfa.com

سلام
من نوشته هاتو خوندم و دوسشون داشتم
پس شمارو لینک کردم نمیدونم براتون مهمه یا نه ولی من
دیگه همیشه میخونمتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد