حواسم نیست
حواسم نیست

حواسم نیست

جراید: بی خیالی طی کن برادر/ مرتضی مردیها

زیاد به دلار و نوسان قیمتش و بالا رفتن ارزش آن و کم قدر شدن پس‌اندازتان و دشوارتر شدن خرید چیزهائی که نیاز دارید، فکر نکنید؛ اگرچه من خودم زیاد به همینها فکر میکنم.
زیاد به مشکل شغل و بیکاری و توابع اون که بی پولی و شرمساری پیش آشنا و غریبه است و هم افسردگی و نبودن چیزی برای پرت کردن حواس در طول روز، فکر نکنید؛ اگرچه من خودم فکر میکنم. 
زیاد به اوضاع نامساعد سیاسی و چوب حراجی که بر آبروی ایرانیان میخورد و منابعی که بر باد میشود و آتشسوزی مهارنشدنی فرصتها و سوررئالیسم مدیریتی فکر نکنید؛ اگرچه من خودم درگیر همین اندیشه‌ها هستم. 

زیاد به این فکر نکنید که چرا اصلاً در این زمان و مکان به دنیا آمده اید و اینطور گرفتار چیزهائی شده‌اید که در دنیا و شاید در تاریخ نمونه ندارد، و بدشانسی حیرت‌آوری داشته‌اید؛ اگرچه من خودم به این فکر کرده‌ام.
اینقدر دنیا و مافیها و خودتان را لعنت نکنید و اصل خلقت و خاصیت و ضرورت آن را زیر سوال نبرید و به هجوم بی‌امان زشتی و سیاهی و درد توجه نکنید؛ البته من خودم همۀ این کارها را میکنم.
اینقدر خودتان را سرزنش نکنید که چرا فلان وقت فلان کار را کردید و فلان وقت آن یکی کار دیگه را نه، و چرا ماندید یا رفتید یا فلان چیز را خریدید یا فلان اقدام را نکردید؛ اگرچه من دور از همین دغدغه‌ها نیستم.
اینقدر خودتان را دق ندهید که چرا نمیتوانید به خارج بروید یا اگر رفته‌اید چرا شغل و درآمد و موقعیت و روابط رضایتبخشی ندارید یا چرا از امکان بودن در کشور خود محرومید؛ اگرچه بخشی از فکرهای مرا هم همین چیزها پر کرده.
اینقدر خودخوری نکنید که چرا دشمنان اینقدر بدسگالند و چرا دوستان به قدر کافی خوب نیستند و چرا حتی اگر به خودمان هم منصفانه نگاه کنیم معلوم نیست خیلی با انتظارمان از دیگران تطبیق کنیم؛ گرچه من خودم این خودخوری‌ها را دارم.
اینهمه هول نزنید و عجله نکنید و شتابزده و مضطرب نباشید و به بهانۀ کار داشتن، امور واجب مثل دلجوئی از یک قوم و خویش و کارگشائی کوچکی از یک دوست یا توجه به احوال نزدیکان را به آیندۀ نیامده و نیامدنی موکول نکنید, هرچند من خودم فراوان چنین کرده‌ام.
ممکن است از این حرفهای من حوصله‌تان سر برود یا لجتان بگیرد که این دیگر چه بازی‌ای است؛ که رطب‌خورده منع رطب ...؛ که اگر می‌باید و می‌شود این کارها را نکرد چرا خود من دارم به این صراحت میگویم که میکنم یا نمیتوانم انجام ندهم؟
پاسخم این است که باید تلاش کنیم، هرچند سخت است تا مرز ناممکن. من به شما نصیحت میکنم تا خودم هم توی رودربایست و تکرار و تلقین، شانس بیشتری پیدا کنم. تأثیر آن ممکن است پنج درصد ده درصد باشد. ولی همین هم بد نیست. بهتر از هیچ است. ما طبیعت و حتی عادت خود را نمیتوانیم زیر و رو کنیم. ولی به این استناد نمیشود هر تغییر اندک را هم بیفایده دانست.


 

نظرات 4 + ارسال نظر
نشیمو دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:10 ق.ظ

:) خووووووووب بود...

مرجان دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 04:21 ب.ظ http://zaniroshan.blogfa.com/

مرسی رضا... شنیدن این حرفها از یک نفر دیگه... این که می بینی یک نفر دیگه هم مثل تو غرق این فکر و خیال هاست... و این که می بینی می تونی برای چند دقیقه هم که شده از شرشون خلاص شی... حس خوبی داره... مخصوصا اون قسمت دلجویی از... متشکرم.

ونوس دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 07:52 ب.ظ

به قول مرجان خانم مرسی اقا رضا :)
منی که همیشه به همه چیز می خندم و میگم همینه که هست باید باهاش کنار اومد حالا یه چند هفته ایه روزی یه بار و حتما گریه ام میگیره که اخه چرا من باید تو این کشور باشم!!
راس میگی....باید کمتر فکر کرد....کاری از دستم که برنمیاد شاید بعدا وضع بهتر بشه...
مرسی بازم :)

آوا پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:13 ب.ظ http://loven-s.blogfa.com

اینجا گل نداره بزاری !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد