حواسم نیست
حواسم نیست

حواسم نیست

جراید: چشمک/ شهاب الدین طباطبایی

آن شب هم نتوانسته بود جلوی خودش را بگیرد، نه اینکه نخواسته باشد، نتوانسته بود. از وقتی یادش می‌آمد، توی محل، توی دفتر، بین راه دفتر و خانه، پیاده یا با ماشین فرقی نمی‌کرد، چادری و مقنعه‌ای و بزک دوزک کرده هم برایش مهم نبود، هر دختری را که می‌دید برایش با چشم‌هایش ادا در‌می آورد. یک‌بار حتی توی تاریکی، توی یک کوچه تنگ و تاریک که چشم چشم را نمی‌دید به دختری که از روبه‌رو می‌آمد چشمک زده بود. دخترک هم دیده بود و خنده‌ی ‌ریزی کرده بود و رد شده بود. بعدها به دوست تبلیغاتچی‌اش گفت که مثال معروف «تجارت بدون تبلیغات مثل چشمک زدن به یک فرد در تاریکی است» را نقض کرده. خلاصه آن شب هم نه اینکه نخواهد، نتوانست این کار را نکند همه هم دیدند، پدر دختر اول از همه و قبل از دختر دید، مادرش هم رو ترش کرد و لب گزید و نفرین‌اش کرد. این وسط برادر کوچک‌تر فرشته نجات بود، مثل دیپلمات‌هایی که لابه‌لای جلسات با دیپلمات‌های دیگر لابی می‌کنند، وقتی زمان را مناسب دید در گوشی با پدر و مادر و خواهر دختر صحبت کرد، از اینکه باید حقیقت را از قبل می‌گفته‌اند و اینکه چشم‌های برادر تیک دارد و پلک‌هایش همینجور بی‌دلیل می‌پرد، برادر به داد برادر رسید و مراسم خواستگاری را از فروپاشی نجات داد، پدر دختر آماده شده بود که پسر را از پنجره و نه از در پرت کند بیرون، حرف‌های برادر را که شنید دستی به سرش کشید و پناه بر خدایی گفت. عروسی اما سر نگرفت و دختر بله را نگفت، می‌گفت از همین جا که این ایراد را نگفته‌اند از کجا معلوم که چیز دیگری هم بوده و نگفته باشند. از آن روز دیگر دخترها هم توجهی به چشم‌هایش نمی‌کردند، جا افتاده بود که چشم‌هایش تیک دارد نه اینکه واقعا چشمک می‌زند. 

نظرات 6 + ارسال نظر
ونوس سه‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:18 ب.ظ

آه...
چی بگم....
همیشه این جور پست ها منو به فکر می بره...
کلی فکر...

مهسا در چه حالی؟ واقعا تو رو باید به عنوان عصیانگر دنیای وب معرفی کنند
از بس نمیذاری آدم نظر بده هناق گرفتیم.

زنی روشن در سایه سه‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:33 ب.ظ http://zaniroshan.blogfa.com/

رضاااااااااا!!!! دلم یک جوری گرفت براش.... چقدر زندگی بی رحمه!!! ... شده عین فیلم ها... که برای بعضی نقش ها که توی فیلم به سرانجام نرسیدن آرزو می کنی... کاشکی یه ماه پیشونی پنجه مهتاب گیرش بیاد تا چشم همه کور شه!!

از این ماه پیشونی ها گیر اومد من خودم مشتری ام

Chap dast سه‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:55 ب.ظ http://chapdastam.blogsky.com/

آخرش نفمیدم تیک داشت یا چشمک زدنشو سوق دادن به تیک ؟!!!
البته میشه حدس زد که تیک داشته (اولش نوشتی نتوانسته بود...) ولی خو از کجا معلوم چشمک زدن رو نمی تونسته کنترل کنه؟! پسرایی رو میشناسم (از رو قیافه فقط) که فقط کارشون چشمک زدن و تیکه انداختن و اینجور چیزاس...

گند زدم به پست، رفت :))))))))))))))))

شما بیا سر بزن به ما گندم زدی اشکال نداره( این به اون در، میدونی که کدوم در؟)

Chap dast چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:09 ق.ظ http://chapdastam.blogsky.com/

بله جریان فیکس رو میگی :)))))))
من همیشه سر میزنم، ولی بعضی وختا ساکتم دیگه!!! بچه ی خوب بودن به من نیومده انگاری.. باید با سرشتم حرکت کنم تا خودت شاکی بشی بگی بچه ی ساکتی باش :))))

واقعا نیومده

ونوس چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:54 ب.ظ

آقا نظرارو می بندم چون چیز به درد بخوری نمی نویسم میگم ملت چرا مجبور شن بخونن نظر بذارن!
اما الان یه پست جدید گذاشتم که نظراتش بازه!اینم فقط به خاطر شما :)
:)

بالاخره ما هم کنارت داریم دنبال میکنیم ببینیم این عشق طوفانی کدوم ساحل می خواد آروم بگیره، ان شا الله با درایت برید جلو

ونوس پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:03 ق.ظ

الان دقیقا کدوم عشق طوفانی؟!
چشم چشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد