حواسم نیست
حواسم نیست

حواسم نیست

چهار سال سگی

سید، بزرگوار، آقای خا.تمی. این ها که می بینی، این شور، این امید، همه از خاطره ی روزهایی است که تو رییس قبیله بودی، قبیله ی جمهور مردم. به رفیق ات بگو؛ بگو که امید مردم چه بار گرانی است. بگو که ما اهل ساز ایم اهل آواز اهل ترانه اهل صلح. بگو که تو خوب ما را می شناسی. بگو که ما نان که داشته باشیم؛ تقسیم کردن اش را خودمان بلدیم. به شیخ حسن  بگو که ما حریص آب نیستیم برای مزرعه، باران را می خواهیم که عاشق خنده ایم زیر باران
 منبع: از تراوشات ذهن دوستی
پ.ن: امید چیز سگ جانی است و نشانه ی آن خیابانها هستند. کوچه پس کوچه های آزادی تا انقلاب چهار سال قبل رنگ پریده بود اما حالا بزنم به تخته...

نظرات 3 + ارسال نظر
ونوس دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:29 ق.ظ

کاش میشد یکم خوش بین باشم به این شرایط الان!
احساس میکنم کلا بازیه

مرجان سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:51 ب.ظ http://dbandbaz.blogfa.com/

ما ملتی هستیم با حافظه ی تاریخی کوتاه مدت! خیلی خیلی خیلی کوتاه مدت!

سهراب یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:44 ق.ظ http://sohrabkoshii.blogsky.com

بنویس هشت سال سگی و حتی بیشتر ، سی سال سگی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد