سید، بزرگوار، آقای خا.تمی. این ها که می بینی، این شور، این امید، همه از
خاطره ی روزهایی است که تو رییس قبیله بودی، قبیله ی جمهور مردم. به رفیق
ات بگو؛ بگو که امید مردم چه بار گرانی است. بگو که ما اهل ساز ایم اهل
آواز اهل ترانه اهل صلح. بگو که تو خوب ما را می شناسی. بگو که ما نان که
داشته باشیم؛ تقسیم کردن اش را خودمان بلدیم. به شیخ حسن بگو که ما
حریص آب نیستیم برای مزرعه، باران را می خواهیم که عاشق خنده ایم زیر باران
منبع: از تراوشات ذهن دوستی
پ.ن: امید چیز سگ جانی است و نشانه ی آن خیابانها هستند. کوچه پس کوچه های آزادی تا انقلاب چهار سال قبل رنگ پریده بود اما حالا بزنم به تخته...
کاش میشد یکم خوش بین باشم به این شرایط الان!
احساس میکنم کلا بازیه
ما ملتی هستیم با حافظه ی تاریخی کوتاه مدت! خیلی خیلی خیلی کوتاه مدت!
بنویس هشت سال سگی و حتی بیشتر ، سی سال سگی!